محل تبلیغات شما

 

انجمن ادبی اسدالله خان  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

.

ز کورش پیامی بُــود  جــاودان 
که پاینده ماند همیشه  جهـان
که منشور او در جهان ماندنی
نوایش بـرای  همه خـــواندنی
نـوشته  بر آن   لوح بابل چنین
حقوقی برای  زمان وُ  زمــین
نخستین کلامــش بر آزادگی
همـه سـربلندی وُ   دلدادگی
برادر ، برابــر همه مَــرد وُ زن
به اندیشه بایست گفتن سُخن 
رهایی ز بیدادمان تفسیر آن 
شد  آزادگی نقش  تغییر  آن
به فرمان تو بردگان رسته‌اند
ز چنگال اهریمنان جسته‌اند
شکنجه، ستم، خوار شد در جهان
شکسته یقیــن  دست  اهریمنان
چو انسان حقوقش بُوَد در اَمــان
نباشد به هر گوشه‌ای بی گُمـان
برابــر ، بــرادر عـــدالت گـــری
ندارد قوانین او بی  در  وُ پیکری
هرآنکس که رفته است بر او  فِتن 
حقوقش بیابَد ، درون  وَطـــن
به داور گهی داد و نیکو روش
بخواهـد ز داد آورانی مَـــنش
رهایی ز تبعید و زندان  کسـی
هوس را به زندان رود چون خَسی 
گناهی کند هر کسی در جهان
سزایش  بُــود در کفِ   مهتـران
گناهی نباشد کسی را اگر
نیفتد گناهش به گردن مگر
مخوانش تو مجرم، کنون بی خطر
از او دور گردد حــذر در سفر
نشایــد به بالا نشیند  خَـــسی  
نگردد شکسته ،به  حُرمت بسی
شرافت، نوشته، سخن در نفس
هوس را نبــاید شــود در قَــفس
سفر سوی هر کشوری می‌توان
بــه آزادگــی زیــستن در اَمــان
سفر می‌توان کند هر کسی
به دور جهان با دلی خوش بسی
هر آنکس ستم بیند ای مهربان
پناهی تواند برد بــی گــمان
پناهنده گردد به هر کشوری
نباشد چنین دیده‌ای سرسری
اگر بشکند حرمتی در جهان
چنین کس به زندان رود بیگمان
تو پیرو توانی به هر کشوری
نشاید، بگیرد ز تو خودسری
همه مردمان با خرد در جهان
به دور از نژاد و رها از مهان
به گرمی بسازی تو کاشانه ای
به مهری توان ساختن خانه ای
تو بنیان هستی همین را  بدان
بنایی بُــوَد در جـــهان جــاودان
بُوَد هرکسی صاحب رای  خویش
نباید که مَـــحروم گــردد به ریش
بُوَد بی گمان مالک مــلک خود
شود شهروندی پی سلک خود
حقوقی بود، هرکه  یافــتــه
به آزادگی دین وُ دل  باخــتــه
بُرون  فکر وُ  اندیشه آزادگــان
درون  دین وُ  ایمان فر زانــگان
هرآنکس که دارد توان در بیان
عقاید  زِ  اندیشـگان  در جهان
بگــوید به آزادگـــی با مَــهان
نباشد هراسی ز دست شهان
به هر انجمن می‌ شود دل سپرد
به گرمی همه دست یاران فشرد
به تهدید و وحــشت نباید کنون
نِــهی پای در انــجمن با جنـون
به آزادگـی مَــرد وُ  زن هـم‌نفس
رهائی  گسسته  شکسته  قفس
به شایستگی در پِــیِ   ساختن
نگهدار ایـــران، نه  در  باخــتن
بنای شهی گرچه بر شوکت است
به رای و به اندیشه‌ی ملت است
بنای درستی به کــشور  رواست 
چو فرهنگ و ثروت، به دردی  دواست 
حقوق همه مردمان استوار
بنایی چنین می‌شود پایدار
حقوق همه ملتی پشتِ کار
ز شادی نباشد کسی بر کنار
هر آنکس که اندیشه دارد به سر
بود همدلی کار او سربه‌سر
 سرافراز و شادان دل و نیک بخت
به شادی کند برتن خویش رخت
حمایت کند مرد و زن در جهان
که باشد حقی در جهان جاودان
به دانش توان ساختن خانه را
ن، کودکان، مردمان باخدا
به پندار ، گفتار وُ   کردار نیک
کند مرد و زن بیگمان کار نیک
به کـــردار آزادگــان بیگمان
نهادن همه ارج تا جاودان
حمایت ز اندیشه مردان مرد
نگردد دل وُ دانشِ مرد، سرد
برای رسیدن به نیکی و داد
به داد و دهش بایدت مرد راد
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم»
همه مردمی در پی کار و بار
چنین کوششی هر زمان استوار
همه مرد وزن در پی ساختن
برای وطن جان و دل باختن
چنین باشد این ــثبتـــ  دیرینه دین
به دولت به ملت رها خود مَـبـــین

 

انجمن ادبی اسدالله خان  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

انجمن ادبی پایگاه ـــــثبتـــــ+ اسدالله خان

ـــــثبتــــــ (نامرد وُ مرد )ـــثبتــ

ـــثبتـــ بازی مافیا : هرکسی کار خودش آتیش به اَنبار خودش

ز ,وُ ,تو ,جهان ,کند ,مرد ,به هر ,به زندان ,توان ساختن ,ساختن خانه ,زندان رود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جهان رمز آلود من